صد و بیست و نُه
حالم خوبه.
تقریبا رسیدم به تموم کردن.
نمیخوام و نمیتونم به بدی هاش و مخصوصا اون پیام آخرش فکر کنم
چون خودم اذیت میشم
ولی دیگه باورم شد که این آدم چقد در حق من بدی کرد. اون کوری محض یهو شفا پیدا کرد و الان دیگه کور نیستم.
همه چیو بهت برمیگدونم مهسا.
هر چی که ازت گرفته بود رو بهت برمیگردونم طفل معصوم من.
سلامتیت رو، اعتماد به نفست رو، عزت نفس و آدم بودنت رو، آدم بودنت رو، آدم بودنت رو
و تمام حق و حقوقی که داشتی به عنوان یه آدم و یه دختر
زندگیتو از اون خاکستری که ساخت برات، دوباره نقاشی میکنم با رنگ های ملایم و آروم
کنارت میمونم مهسا. من کنارت میمونم. نگران نباش اگه فک میکردی اون آخرین آدم دنیاس.
من هنوز بودم. هنوز هم هستم. آخرین آدم دنیا مُرد ولی من هنوز زنده م. کنارت
+ نوشته شده در دوشنبه ششم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 11:22 توسط مهسا
|