صد
من کیام؟
اونی که از نظر علیرضا فقط لفظم. که هیچی از حرفام و عقایدم واقعی نیست. همش تظاهره.
همهی طرز فکرم، رفتارم، احساساتم اشتباهه.
من همهچی رو از علیرضایی گرفتم که میگفت هیچی نداره :)
که میگفت از همهی دنیا از همهی آدما بیزاره و هیچکس براش اهمیت نداره و الان دلواپسِ جایگاهِ افرادیه که من ازش گرفتم. من ازش دورشون کردم.
من کردم. من جایگاه آدمهایی که خییییلیییی قبلتر از من بودن رو گرفتم. من زندگی رو خراب کردم براش با اومدنم تو حریم خصوصیش.
من گند زدم به همهچی. من کردم.
همهش رو جبران میکنم. میرم یه روز. میرم که حتی شده یه روز نفس آسوده بکشه، کنار آدمایی که قبل از من بودن و جایگاهِ خاص خودشون رو داشتن. میرم و همهچی رو بهش برمیگردونم.
اما الان نه. الان جایی رو ندارم الان نمیتونم. اما قول که میرم. قول که مزاحمش نمیشم بیشتر از این... قول
.
من اون نامه رو هر روز که بیدار میشم میخونم. میخونم که یادم باشه هر روز. هر روز یادم باشه که زندگیش رو خراب کردم. آوار شدم رو سرش. یادم باشه هر روز، که من جایگاه آدمها رو گرفتم ازش. که من صرف بودنم دیگه آسمونی نیس، فضایی نیست، عاشقانه نیست. من بودنم پر از عذاب و افسردگی و مزاحمته. برای خودش، برای آدمهایی که جایگاه خاصِ خودشون رو داشتن تو زندگیش. من چرکِ این زندگیم...
و این منو شرمنده میکنه از زنده بودنم. از اینکه هستم شرمندهم. ناراحتم. بیزارم. ولی کاریش نمیتونم بکنم...