شصت و پنج
فکر میکنم تب دارم
چون دارم آتیش میگیرم
یکم تمیز کاری کردم و خب ذهنم آروم نشد هیچ بدتر هم شد
این روانشناسی که رفتم همه چیش به کنار، جالب ترین قسمتش این بود که گفت کار خونه بکنی فکر و خیال منفی نمیکنی
بی خبر از اینکه من تمام مدت انجام دادن کارهای خونه داشتم خودخوری میکردم، دعوا میکردم، قهر میکردم
مهم نیس. ادامه میدم
احساس خالی بودن میکنم ولی در عین حال پر از خشم و ناراحتی و بغض و دردم
خسته م از این حال ولی درست نمیتونم بکنم
نمیدونم چرا همه ازم انتظار دارن خودم خودمو خوب کنم وقتی میگم نمیتونم و خودم مانع خودمه
چرا نمیتونم منظورمو برسونم که نمیتونم خودم؟
اه